ردهای ناپیدای ذهن | خودشناسی از طریق متعادلسازی چاکراها
چند دقیقه پیش پشت میزم نشسته بودم، با یک
چند دقیقه پیش پشت میزم نشسته بودم، با یک
آرام بودم. داشتم لباسهای شسته را یکییکی روی رختآویز
هنر یوگی؛ قصهای از قلب و کائنات لحظه تولد
آپاریگراها بابا هميشه موقع احوالپرسی میگويد: «روبهراهی؟ ميزونی؟» میخندم