آپاری‌گراها نجات‌بخش لحظه‌ها

تصور كنيد وارد زمين بازی كودكان شده‌ايد. بی‌شک اولين چيزهایی كه آنجا به چشم می‌خورد تاپ، سرسره و يک الاكلنگ است. كودكان آنچنان با اشتياق از پله‌های سرسره بالا می‌روند كه گویی می‌خواهند به بلندای جهان برسند. بدون لحظه‌ای درنگ خود را رها می‌كنند و سُر می‌خورند. كمی آن طرف‌تر دو كودک سرگرم الاكلنگ بازی هستند. احتمالن كودكی كه در ارتفاع الاكلنگ است خوشحال‌‌تر به نظر می‌رسد. كودكی كه پايين قرار گرفته بعد از صرف مقداری انرژی و تلاش خود را به بالا می‌رساند و اين جریان تكرار می‌شود. دو يا چند كودک ديگر سرگرم تاپ‌بازی هستند. رهايی و خوشحالی در چهره‌ی آنها نمايان‌تر است.

وقتی كودک بودم چند آرزوی بزرگ داشتم. يكی از آنها داشتن يک زمين بازی شخصی در حياط خانه بود. تاپ، سرسره، الاكلنگ و دوچرخه‌ای كه هر از گاهی سوارش بشوم، فرمان را به دست بگيرم، پاهايم را روی ركاب‌هايش بگذارم، ركاب بزنم و گرداگرد سرزمين آرزوهايم حركت كنم.

اين‌روزها وقتی به كودكی می‌انديشم، تنها چيزی كه به ياد می‌آورم حس رهايی است. كودک در گذر از وقايع زندگی و نيز در رهايی آن‌ها توانایی شگفت‌انگيزی دارد. او غرق در لحظه‌هاست و در گذشته و آينده زندگی نمی‌كند.

امروز در سال‌های جوانی به سر می‌برم و در انديشه‌ی آرزوهايم هستم. آيا قله‌ی آرزوها مانند بلندای سرسره  يا ارتفاع الاكلنگ نيست؟ به همين اندازه گذرا و ناپايدار؛ آدم ناگزير به رها كردن است. ناگزير به ركاب‌زدن و گذشتن. نمی‌توان تا ابد در قله ماند. بايد فرود آمد و زندگی را از نو آغازيد. فرود آمدن‌مان همانند تجربه‌ی لحظه‌های زندگی‌ست كه هر آن به گذشته تبديل می‌شوند. آيا تا به حال به تعادل مابين اين دولحظه كه شايد در صدمی از ثانيه اتفاق می‌افتد انديشيده‌ايد؟ رهايی چطور اتفاق می‌افتد؟

«امروز». به «امروز» بينديشيم. در امروز چه اتفاقی می‌افتد؟ اينكه چه برنامه‌ای برای امروز داريم و امروز چطور سپری خواهد شد؟

روز تولد دخترم، نامه‌ای برای او نوشته بودم. در بخشی‌ از نامه به او گفته بودم: «اگر می‌توانستم همين حالا فيلم كوتاهی از آينده را ببينم، چه احساسی داشتم؟ حس رضايت و خشنودی؟ يا ترس و غم و ياس؟

به او گفته بودم: «می‌گويند: آينده همين امروز است. راستش را بخواهی گاهی از آينده‌ای كه امروزش همين باشد می‌ترسم. اما در پس اين ترس، هيجانی نهفته مرا وسوسه می‌كند تا با تمام وجود همين امروز را زندگی كنم و البته اگر بخواهم با تو صادق باشم بايد بگويم كه گاهی هم اصلن زندگی نمی‌كنم. اما اين را خوب فهميدم كه زندگی چكيده‌ای از ترس‌ها، هيجان‌ها، شكست‌ها، از دست دادن‌ها و دوباره از صفر شروع كردن‌هاست. دانستم كه آنچه مهم است شروعی شجاعانه است. آغاز همواره زيباست. مثل روز تولد كه تكرار زادروز ما انسان هاست.»

آيا می‌دانی نيرويی كه با تمام دشواری‌های زندگی، ما را به سوی فردا روانه می‌كند چه نام دارد؟ هيجان درون‌زادی كه آدم را وسوسه می‌كند همين امروز را زندگی كند؛ از ديدگاه من نامش «اميد» است. هركجا اميد حضور دارد، آرزوها نيز هستند. آن نيروی اراده‌ای كه آدم را به سوی اهداف و آرزوها هدايت می‌كند، نامش اميد است. اميد در نفس‌های ما جاری است. اميد قلب تپنده‌ی جريان زندگی است و هر لحظه به آدم يادآوری می‌كند كه زنده است و نفس می‌كشد. بنابراين نيروی اراده هيچ‌گاه از بين نخواهد رفت. در لحظات دشوار زندگی به خاطر تحمل آسيب‌های روحی و روانی، نيروی اراده كمرنگ می‌شود. تنها به اين دليل كه ما خسته‌ايم و توان ادامه‌ی مسير را نداريم. در چنين مواقعی بهتر آن است كه به خود فرصت بدهيم و استراحت كنيم. بديهی است كه آدم خسته نمی‌تواند به برنامه‌ی چند ساعت بعد خود فكر كند، چه برسد به اهداف بلند مدت.

دوست مهربان من «يوگا» از قانونی به نام آپاری‌گراها سخن می‌گويد.

آپاری‌گراها يعنی: «عدم وابستگی و رهایی»

آپاری‌گراها می‌گويد: «وابستگی‌های خود را تا حدی نگه داريد كه به خاطر آنها ناگزير به از دست دادن اصول اصلی زندگی نشويد؛»

امكانات پيرامون ما بايد به ما كمک كنند تا راحت‌تر به آنچه كه شايسته است برسيم، نه اينكه اسير و در بند آنها باشيم. آدمی به وسيله‌ی اميد توانسته است از درد و رنج هميشگی زندگی‌ رهایی يابد. اميد، انتظار برای رسيدن به فردا را آسان‌تر می‌كند. در اين‌ميان آنچه پايان‌ناپذير است، اميال و خواسته‌های ما هستند كه به وسيله‌ی اميد به آنها چنگ می‌زنيم. آپاری‌گراها به ما رهایی را می‌آموزد. می‌آموزد كه چطور از بند آرزوها رهايی يابيم و امروز را زندگی كنيم. وگرنه امروز ما در سودای رسيدن به اميال و آرزوها سپری خواهد شد. هنگامی كه اشتياق به تملک در آوردن چيزی بر آدم چيره می‌شود، اميال و آرزوها نمايان می‌شوند. آن چيز می‌تواند ميل رسيدن به يک مقام و جايگاه، يا  تمايل به داشتن يک شی باشد. آرزوها اگر طعم و مزه داشتند بدون شک  شيرين و خوشمزه بودند. اما چرا طريق رسيدن به آنها به تلخ‌کامی منتهی می‌شود؟

آدمی نياز دارد آيند‌ه‌ی مطلوبی را در ذهن تصور كرده و در مسير آن حركت كند. بنابراين اميد به آينده دليل پديد آمدن اميال و آرزوها هستند. رهايی نقطه‌ی تعادلی‌ست كه ميان اميد و آرزو قرار می‌گيرد و ما را از بند خلاص می‌كند.

لئو تولستوی می‌گويد: «امروز كه زنده‌ای زندگی كن؛ فردا خواهی مُرد. همان‌طور كه يک ساعت پيش بايست مرده باشی. وقتی كه سراسر زندگی‌ات در برابر ابديت، لحظه‌ای بيش نيست، چه جای آنست كه خود را عذاب دهی»

حقيقت اين است كه تنها دارايی ما لحظه‌ی حال است كه همواره دست به نابودی آن می‌زنيم.

همه‌ی ما در زندگی اتفاق‌هایی را تجربه كرده‌ايم كه به خاطر آنها دچار پريشانی ذهن شده‌ایم. دغدغه‌مندی‌هایی كه باعث هجوم افكار مسموم در ذهن می‌شوند. زمانی كه خسته هستيم، همانطوركه نشسته‌ايم و استراحت می‌كنيم، يا حتی در حالت خوابيده، می‌توانيم نفس‌های عميق بكشيم و از معجزه‌ی آنها بهره‌مند شويم. تنفس عميق باعث اكسيژن‌رسانی به مغز می‌شود. تمرينات مستمر تنفسی رفته‌رفته ذهن را از هجوم افكار آزاد می‌كنند. در حقيقت به كمک تمرينات تنفسی آگاهانه به استقبال آپاری‌گراها می‌رويم. ذهن آرام می‌گيرد و فرصت حركت به سوی افكار سازنده فراهم می‌شود. وقتی آگاهانه نفس می‌كشيم، گويی لحظه ها به استقبال‌مان می‌آيند و ما را مانند خودشان عطرآگين می‌كنند. لحظه‌ها آغشته به تازگی‌ هستند و ما نيازمند نو شدن هستيم. ما راهی جز عبور از نگرانی‌ها و غم‌ها و نا اميدی‌ها نداريم. امروز زنده‌ايم. امروز درست انتخاب می‌كنيم. امروز درست فكر می‌كنيم و امروز درست رفتار می‌كنيم. واژه‌ی «امروزی» بودن را كمی‌ متفاوت‌تر تجربه كنيم. زيستن در انديشه‌ی امروز، شالوده‌ی فرداست.

در بخش پايانی نامه به دخترم گفته بودم: « امروز بر اين باورم كه قدرت خلق احساس در درون ماست. اينكه احوال امروز ما مخلوق غم است يا شادی، چندان مهم نيست. رهايی و بهره‌مندی از انرژی پاک است كه اهميت دارد. لذت زندگی در برداشت و دريافت ما از رخدادهای زندگی‌ست. لذت زندگی در رويارويی با همه‌ی زندگی‌ست.»

لذت زندگی در همين امروز است.

اگر دلت می‌خواهد سوار بر دوچرخه‌ی امروز ركاب بزنی و آرام و رها از لحظه ها عبور كنی، آنگاه تنفس آگاهانه را فراموش نكن.

 

به اشتراک بگذارید
پست های مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *