از ميان اعمالی كه در زندگی از ما سر میزند، كارهایی هستند كه اثرشان بر روح و روانمان باری سنگينتر از بار كارهای ديگر گذاشتهاند. اينكه چگونه میتوان از سختی اثر برخی رنجها رهایی يافت، در گام نخست نيازمند آگاهی از خاستگاه راستين رنج و سپس چگونگی رويارویی با آن است. واپسين گام، برآيندی است كه زاييدهی آگاهی از دو گام نخست است. رهایی؛ رهایی، فرجامِ شيرينِ خودآگاهی است.
فئودور داستايوفسکی در رمان «ابله» مینويسد:
« من خيال میكنم كه در اين دنيای ما عدهی دزدها خيلی بيش از غير دزدهاست. و اصلن هيچ آدم درستكاری پيدا نمیشود كه دستكم یکبار در عمرش چيزی ندزديده باشد. اين عقيدهی من است. ولی البته ابدا نمیخواهم نتيجه بگيرم كه مردم همه دزدند. گرچه به خدا بعضی وقتها دلم میخواهد اين نتيجه را هم بگيرم.»
اكنون شايد بپرسيد به راستی چه ارتباطی ميان دزدی و يوگا میتواند وجود داشته باشد؟
آستيا؛ در حقيقت ميان «يوگا» و «آستيا» پيوندی ناگسستنی وجود دارد. آستيا واژهای سانسكريت است و از دو بخش «آ، به معنی نَه» و «سِتيا، به معنی دزديدن» تشكيل شده است. آستيا يعنی دزدی نكردن و به مفهوم درستكاری و امين بودن است. آستيا يعنی احترام به حقوق خود و ديگران، با چيرگی بر ميل طمع ورزی و مهار آن.
اشتياق به تملک و به چنگ آوردن چيزی كه دستاورد كوشش خودمان نباشد، كه شامل افكار و انديشههای ديگران نيز میشود، گونهای دزدی به شمار میآيد. مهار چنين اشتياقی كه نخست در ذهن و سپس در رفتار آدم آشكار خواهد شد، به راهبری يوگا ميسر میشود. يوگا میتواند ميان تمايلات ما تعادل و توازن بيافريند.
به پشتوانهی سالها كوشش مداوم در مسير يوگا به شيوهی زيست متعادلی دست يافتم. درچارچوب زندگی يوگايیام دانستم حضور در لحظهها مراقبهایست كه به سبب آن میتوان دستِ زمان را به گرمی فشرد و همراه و همسر زمان شد. و نيز میتوان همانند يك كودک از آن مراقبت كرد. با حضور در لحظهها دانستم والد و مولود زمان هر دو در درون خودم میزيستهاند. و نيز از وجود راهزنهایی در درونم كه همواره در كمين زمان نشستهاند آگاه شدم.
حال آنكه پيش از آغاز مسير يوگا، دقايق بیشماری از زمان، كه عمر متناهی آدمی نيز ناميده میشود را از زندگیام ربوده بودم؛ بیآنكه بدانم چه رفتار ناعادلانهای بر خود روا داشتهام. نيكبختانه به ياری يوگا از خاستگاه راستين آن آگاه شدم. دانستم دزدی چيره دست درميان لايههای درونیام با من زندگی میكرده كه هر لحظه به دست خويشتن غفلت زدهام مجال رشد را برای او فراهم مینمودهام. به راستی پذيرفتن اينكه در وجود مقدس آدمی، دزد چيره دستی زندگی میكند آسان نيست.
به اين جملهی داستايوفسكی بينديشيد: « اصلن هيچ آدم درستكاری پيدا نمیشود كه دست كم يکبار در عمرش چيزی ندزديده باشد.»
به باور من اين جمله معنایی بسيطتر از دزدی نكردن به مفهومی كه در ذهن عموم است دارد. باريکبینی دربارهی آستيا اهميت ويژهای دارد كه اگر ذرهبين نگاه خود را بر فراز افكار، رفتار و اعمالمان بنهيم، دستيابی به آن ممكن خواهد شد.
اگرچه آستيا در طيف معنايی خود شامل حيف و ميل كردن، زير پا گذاشتن اعتماد، سوء مديريت و سوء استفاده نيز میشود، اما آنچه بيش از همه اهميت دارد ندزدين از خويشتن خويش است؛ سِتيا پيش از هرچيز دزد زمان و انديشهی آدم است.
آيا میتوان فهرستی از دزدیهای روزانهی خود تهيه كرد؟
مايلام در پاسخ به اين سوال تجربهی شخصی خود را در راستای مديريت زمان به بيان آورم. چرا كه انگيزهی من از نگارش اين مقاله، پيش از هر چيز تعمق بر آستيا با رويكرد مديريت زمان است.
حاصل زيستن در مسير يوگا همواره سلامت جسمی و روحی است. به باور من اين دستاورد بیبديل را هنگامی كه يوگا در بزنگاههای زندگی وارد عمل میشود و با شيوههای گوناگون كنترل فكر و ذهن به ياری آدم میشتابد، میتوان مشاهده كرد. بهعلاوه دستيابی به شناخت عميق از خود، موهبتیست كه من آن را به ويژه در كاميابیهای درونزاد و معنوی خود، مديون يوگا هستم.
از سوی ديگر در ميان رشتههای پايانناپذير ناراحتیها و ناكامیهای زندگی و علیرغم مسئوليتهایی كه در جايگاه همسر و مادر دارم، همواره میكوشم تا از علاقهمندیهای خود نيز مراقبت كنم. تمايلم به نوشتن، تارهای درونم را پيوسته میجنباند و مانند آوایی ممتد توی گوشم مینوازد و ذهنم را منقش به تصاويری میكند كه مرا به توصيف و نگاشتن آنها وا میدارد. حال آنكه نوشتن نيازمند تمركز و گاهی چندين ساعت كار مداوم و عميق است.
در اين راستا من پيوسته میكوشيدم تا زمان پراكندهی خود را به نظم در بياورم و اغلب اوقات پيروز نمیشدم. گاهی با نگاهی نيکانديشانه میپذيرفتم كه دارم زندگی را كه مراقبهای ابدیست نفس میكشم و گاهی میپنداشتم زندگی ميان من و علاقهمندیهايم گسل عميقی آفريده كه به سبب آن دست از جان شستهام. «سِتيا» خوب میدانست با چه حربهای به من ضربت وارد كند.
بارها از اينكه مجال پرداختن به علاقهمندیهای خود را نيافتم به شدت سرخورده شدهام. اين ماجرا باری سنگين بر خاطرم شده بود و مرا میآزرد. تا اينكه روزی يكی از استادانم در مسير نويسندگی روش «گاه شمار روزانه» را به من آموخت.
برپايهی اين روش میبايست در يكايک ساعات روز گزارش كوتاهی از فعاليتهای روزانه نوشت.
مثال: ساعت ۶ تا ۷ صبح: از خواب برخاستم. چند سطری نوشتم. صبحانه را آماده كردم. ۷ تا ۸ صبح: صبحانه خوردم. مطالعه كردم و …
ثبت كارهای روزانهی من گاهی با كوچكترين جزئيات، تا ساعت ۱۲ شب به همين شيوه امتداد میيابد. به ياری روش گاهشمار روزانه، توانستم از اعمال و رفتارم با تمام جزئیات آگاه شوم. گاهی اوقات چندكارگی اسباب به هدر رفتن ميزان بالايی از سطح انرژیام میشد، در حالی كه درخت آماج روزانهام هنوز به بار ننشسته بود. من اين ناكامی را « مرگ خاموش زمان » ناميدم. در اين راستا تنها با آگاهی از ميزان زمان بربادرفتهام میتوانستم چارهای بينديشم. به علاوه آگاهی از اينكه در ساعات مختلف روز در حالی كه به امور روزانه میپردازم، چه انديشهای در من شكل میگيرد، برايم اهميت ويژهای دارد. بدينروی توانستم فهرستی از تمام رفتارهايی كه به سبب آنها خود زمان ارزشمندم را میربودم، تهيه كنم. توانستم با انسجام ساعات پراكنده و به هدر رفته كارهای مفيدی انجام دهم. و به قول استاد برای خود《خلوتی خالی از خلل》 فراهم كنم.
« آدم میتواند بدزدد و دزد نباشد » “داستايوفسكی”
با وجود ترديدهايی كه پيش از آغاز نوشتن اين مقاله داشتم و نمیدانستم كه به چه صورتی «آستيا» اين اصل مهم از اصول هشتگانهی يوگا را در بيان آورم، اما اكنون آشكارا میگويم كه:
« من میدزديدم در حالی كه دزد نبودم. »
با اينهمه میتوان براساس قوانين « نياما » ( رعايت اصول اخلاقی فردی) آستيا را نخست در وجود خود نهادينه كرد. پس از آن، بیشک نگرانیها پيرامون عدم رعايت آستيا در گسترهی « ياما » ( رعايت اصول و احكام اجتماعی ) كاسته خواهد شد.
استاد آيينگر دربارهی آستيا چنين میگويد: «آنكه فرمان ” تو نبايد بدزدی” را اطاعت میكند، گنجينهی قابل اعتماد تمام نعمتها میشود.»
فاطمه توازنی
بهمن ۱۴۰۱
آخرین دیدگاهها