به راستی برهماچاری كيست؟ چگونه میتوانيم يک برهماچاری باشيم؟
در آستانهی آخرین روزهای سال آخرين ياما، «آپاریگراها» پاسخ میدهد.
وقتی به سالی كه گذشت میانديشم، پيش از هرچيز از خود میپرسم: «آيا توانستهام در مسير اهدافم پيروزمندانه گام بردارم؟»
حقيقت اين است كه ما همواره در محاصرهی تمايلات هستيم. گاهی حواسپرتیها چنان آهسته گام برمیدارند كه همچون آهنگی آرام آدم را در خواب فرو میبرند. مانند اينكه روی نيمكتهای كلاس درس نشسته باشيم، بیآنكه اندكی از دانشِ جاری در فضای كلاس را بياموزيم. به خاطر اينكه افكار و احساساتی از گذشته و آينده در فضای ذهنمان میگردند و ما را از آموختن بازمیدارند.
«آموختن» مسئله اين است.
آپاریگراها رهانندهی لحظههاست و كمک میكند خلاء پديد آمده را با چيزهایی كه میآموزيم پُر كنيم. بودن در مسير درست نيازمند كسب دانش است. وگرنه ممكن است به خطا، نيروی خود را خرج بيهودگی كنيم.
در نظر من روزهايی كه با آموختن سپری میشوند به نوروز میمانند. آموختن چنان مرا به شوق در میآورد كه نشستن در كنار سفرهی هفتسين؛
پائولو كوئليو در كتابِ مكتوب مینويسد: «از حالا تا چندصد سال ديگر، كيهان آنانی را كه عقايد از پيش تعیين شده دارند، كنار میگذارد. انرژی زمين بايد تجديد شود. عقايد جديد نيازمند فضای جديدند. جسم و روح ما نيازمند مبارزههای نوينی است. آينده بر درِ ما میكوبد، و تمامی عقايد_ بهجز آنانی كه بر مفروضاتِ از پيش تعيين شده استوارند_ فرصت ظهور خواهند داشت.
آنچه مهم است، میماند؛ آنچه بیفايده است، ناپديد میشود.»
«جسم و روح ما نيازمند مبارزههای نوينی است.»
به باور من آنچه از پائولو كوئليو خوانديم توصيفی از آپاریگراها بود. با اينهمه میخواهم در ستايش از «آموختن»، از جملهی بالا وام بگيرم.
«هنگام آموختن ذهن و روح خود را به مبارزه فرا میخوانيم.»
برای يک يوگی هرروز از زندگی مبارزهای نوين است. او میكوشد تا لحظههای زندگیاش به دام تكرار نيفتند. يوگی همواره به خلق دقايقی نو میانديشد. در زندگی يوگی خلاقيت برابر با مراقبت از نفَس است. گرچه او میداند كه مراقبت از نفس و تمركز تنها به معنی نشستن در حالت چهارزانو با چشمهای بسته نيست. يوگی با آموختن نيز مديتيشن میكند. يک يوگی يك شاگرد هميشگی است. او به ياری آموختن همواره به مطالعهی خويشتن خويش میپردازد و درون خود را میكاود. با از ميان برداشتن گسيختگی ميان ذهن و قلب آوای درون را میشنود. هرچه بيشتر با دنيای درون آشنا میشود به ترسيم چشماندازهای بيرونی تازهتری دست میيابد.
برهماچاری كيست؟
برهماچاريا مركب از دو واژه است. «برهمن» به معنی «پاكی، آگاهی ناب» و «چاريا» به معنی «انجام دادن و زندگی كردن»
برهماچاريا به مفهوم: «تجرد يا تزكيه نفس». كسی كه آگاهیاش در آگاهی ناب جذب شده است. كسی كه ذهناش فراتر از دوئيت مونث/مذكر است.
از سوی ديگر «تسلط بر وسوسههای جنسی» نيز در طيف معنايی برهماچاريا حضوری پررنگ دارد. حالآنكه از ديدگاه پاتانجلی، تنها به وسوسههای جنسی محدود نمیشود. او به پرهيزكاری بدن، كلام و ذهن تاكيد میورزد.
به باور من هستهی مركزی قوانين ياما، برهماچاريا است. و نيز در شيوهی زندگی يک برهماچاری پيش از هر چيز آميختگی جسم، ذهن و روح به آپاریگراها در اولويت است. او همچنين به ياری ديگر قوانين يوگا به يكپارچگی درونی دست میيابد. برهماچاری مطالعه ميكند، میآموزد و به اين شيوه برای خود غذای ذهن و روح را فراهم مینمايد. او همواره مراقب افكار و انديشههای خود است. و از چگونگی پديد آمدن آنها آگاه است. هنگامی كه انديشهی او به سوی سازندگی روانه میشود، ديگر هيچ محرک بيرونی توان جدايی او با خويشتنِ خويش را ندارد.
استاد آيينگر چنين میگويد: «برهماچاريا مانند يک باتری است كه چراغِ خِرد را روشن میكند.»
هنگامی كه كسی در برهماچاريا راسخ شد، گنجينهای از نيروی حياتی و انرژی، ذهنی با شهامت و عقلی قدرتمند میپروراند. او با پيروی خردمندانه از روش يوگا پيروز میشود.
آخرین دیدگاهها