آيندهی روز
۷ تيرماه ۱۴۱۲
يادم میآيد آنروزها دغدغهمند امروز بودم. دغدغهمند آينده. همين «حالا» كه دارم با شما حرف میزنم، واژهایست که روزی بزرگترين چالش زندگیام بود. پوستم كنده شد تا با اين واژه تماميت خودم را زندگی كنم.
راستش ما در مملكتی زندگی میكرديم كه آينده در نظرمان شفاف نبود. ما بزرگترين هنرمندان تاريخ هستيم؛ ما میتوانستيم بدون ميلبافتنی رويا ببافيم و بیآرزو اميدوار باشيم. ما تنها قادر به زيستن در اكنون بوديم؛ و هنرمندانه امروز را زندگی میكرديم. میدانم چه سوالی در ذهنتان نقش بسته است. اینکه چه چيزی بهتر از در اكنون بودن است؟ در پاسخ به اين سوال بايد بگويم: همزيستی با یاس در لحظه میسر نیست. لحظه را باید فارغ زیست. و در رهایی بارور آينده شد. مگر میتوان در نااميدی به آينده اميدوار بود؟
ما هيچگاه به تمامی فارغ نبوديم. بارور اما بودیم. بارورِ تشویش.
آنروزها اوضاع مملكت نابهسامان بود. ترس از بیپولی لحظههايمان را میدريد. سرمايههای زندگیمان به روزشمارِ پوچی گره خورده بود. ما هرروز فقيرتر میشديم. تنها سرمايه زندگیمان خودمان بوديم و لحظهای كه داشتيم.
ما عاشق زندگی بوديم. به سختی و به سادگی زندگی میكرديم. از فنجانهای قهوهمان عكس میگرفتيم و از سرخوشیهای لحظهایمان با هم سخن میگفتيم. و معنا میساختیم. رويا میبافتيم. آرزومند میشديم. قهوه مینوشيديم و دوباره اميدوار میشديم.
۱۴۰۲/۴/۶
آخرین دیدگاهها