🌱 رهایی
اگر رها نمیشدم، مدتها پيش مرگ مرا در خود فرو برده بود.
اگر رها نمیشدم، هيچگاه مجال لمس سكوت را نمیيافتم. هيچگاه در نمیيافتم كه صدا را میتوان ديد. كه عشق را میتوان شنيد.
میدانستم كه دلتنگ چيزی هستم. آن احساس ملالتبار، در من حضور مداوم داشت. اما نمیدانستم كه عطر رهايی، همهجا پراكنده است و بايد آن را استشمام كرد. من نمیدانستم كه رهايی را بايد بوييد، بايد نوشيد، بايد شنيد و بايد نگريست.
رهايی هرگز به سراغم نخواهد آمد. من غزلوار به استقبالش میروم. خانه را آب و جارو میكنم، كتابخانه را مرتب میكنم و روی ميز كارم برایش گلدانی با گلهای نرگس میگذارم. به پيشوازش میروم. در آغوشش میگيرم و میبوسمش تا به او مبتلا شوم. تا در رهايی غرق شوم.
هرگز تصور نمیكردم كه در اعماق رهايی، جايی كه همهچيز را به او سپرده باشم، مثل يك كودک، لحظهی حال را در خواهم يافت و آرام خواهم گرفت.
رهايی مانند كودكی است. با احساس آزادی، كه هيچ گذشتهای در آن نيست.
رهايی تحول است. رهايی تولد است.
رهايی را ستايش میكنم. او ستودنیست.
فاطمه توازنی
مراحل یوگا_آپاریگراها
آخرین دیدگاهها